ماه رمضون ابالفضلیها
حق
ماه رمضون رو باید نوشت به اسم حضرت ابالفضل.
ما خیلی مدیونیم، خیلی مدیونیم.
حق
ماه رمضون رو باید نوشت به اسم حضرت ابالفضل.
ما خیلی مدیونیم، خیلی مدیونیم.
کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ [سورة الرّحمن: 27].
از جمله ادعیه ماه رجب به نقل از آن سلطان ملک و ملکوت و آن صادر اول أعنی حضرت احمد آمده که:
وَ أَعِنَّا عَلَی الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَ لاَ تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ
و بر روزه و بیداری شب و نگهداری زبان و فروبستن چشم کمک فرما، و بهره ما را از گرسنگی و تشنگی قرار مده.
تفسیر این متون کار من نیست لکن دو نکته را توجه کنید:
از جمله اعمال اختصاصی این ماه، سکوت بالمعنی الأخص است و این امر هم بیتمرین حاصل نشود و احادیث هم درباره سکوت و صمت بسیار آمده است فراجع الیها.
از جمله تعبیراتی که آمده این است:
دلیل العقل التفکر و دلیل التفکر الصمت
و در تعبیر دیگر اول العبادة آمده است. فأفهم.
دنیا از برای هرکس خود را به نحوی را مینمایاند.
از برای یکی بستهای سیگار و از برای یکی مشتی دلار و دیگری حکومت ری
چه زیبا فرمود آن امام همام، امام ملک و ملکوت، امام امیرالمؤمنین:
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَةَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ.
اى دنیا اى دنیاى حرام از من دور شو، آیا براى من خودنمایى مى کنى یا شیفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گیرى؟ هرگز مبادا، غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازى نیست، تو را سه طلاقه کرده ام، تا باز گشتى نباشد، دوران زندگانى تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوى تو پست است. آه از توشه اندک، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قیامت.
چه خوش تقارنی این حدیث و آستانه ماه ولایت، ماه رجب...
در تلگرام گروهی داریم که در اون گفتگو میکنیم.
ترس از مقاوله رو باید از یک جا شکست و اون هم با سوالات چالش برانگیز که قوه عاقلهمون رو تقویت کنه برای فردایی بهتر در زندگی.
خوشحال میشم که بیاید گفتگو کنیم.
آدرس گروه در کانال هستش.
درباره فردی که قتل را به عنوان اصلاح به کار میبرد، فکر کنید.
چنین شخصی چرا قتل را به عنوان مُصلِح پذیرفته؟
جامعه هدف او چه کسانی هستند؟
آیا شما نیز در صورت پسندیدن پاسخهایتان به این مسئله، حاضر هستید که چنین فعلی را انجام دهید.
قدری اینجا تفلسف بورزم؟!
+ مشکل ما، عدم مقاوله و قوه مقاوله است.
میترسیم بگوییم و بیشتر از آن میترسیم بشنویم چون شاید بت اندیشههای ما توسط ابراهیم عاقل و یا ابراهیم عقل بشکند و تبر را بر دوش بزرگترین بت بگذارد و ما بمانیم و یک بتکده از بتان شکسته لکن در آخر انسان به این میرسد که ابراهیم را در آتش اندازد:
الأنبیاء : 69 قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهیم
خلیل در آن حال گریستن در گرفت، فریشتگان گمان بردند که خلیل بآن مىگرید که وى را بآتش مىاَوکنند، جبرئیل در آمد و گفت- لما ذا تبکى یا خلیل؟- چرا مىگریى؟ گفت از آنک سوختن و کوفتن بر منست و نداء حق بآتش پیوسته! یا جبرئیل اگر هزار بارم بسوختى، و این ندا مرا بودى دوستتر داشتى، یا جبرئیل این گریستن نه بر فوات روح است و سوختن نفس، که این بر فوات لطائف نداء حق است
و ما اشعری بیعقل شدیم چون ترسیدیم.
حرف بزنیم.
در بیان فرق میان علم و معرفت و عالم و عارف، و معلوم سالکین بوده باشد که فرق است میان علم و معرفت. علم دانستن حق است و معرفت وصول به حق است، و فرق بسیار است میان دانستن و رسیدن و علم «ما قام به الدلیل» است و مقدور عقل است بأمره تعالى، چنانچه ما پیش بیان کردیم، لهذا کسبى مىتواند بود، کما رسمه الحکماء بانه حصول صورة الشىء فى النفس و معرفت علم خاص است و کسبى نیست. قال اللّه تعالى: «وَ إِذٰا سَمِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرىٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» . و گاهى اطلاق علم مىکنند و معرفت مىخواهند. قال اللّه تعالى: «وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً» و قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یرید» و گاهى اطلاق معرفت مىکنند و علم مىخواهند که استدلال به ظاهر باشد بر امر باطن، قال اللّه تعالى: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ» و به اتفاق کل عرفا و محققین از حکما معرفت که علم خاص باشد، عبارت است از زوال صورت معلومه و اضمحلالش از نفس، بل اضمحلال خودى نفس.
/رساله اسرار حسینی-ملا عبدالرحیم دماوندی رازی/
کانال وصله ناجور را هم نگاهی کنید، مطالب خوبی احتمالاً برای تنبه وجود دارد.
حق
برای روضه همین رو میگویم و میروم.
ٍ فَقَالَ لَهُنَّ مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ فَقُلْنَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ ع وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مُسْرِعاً حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا وَ هُوَ مِنْ قَبَاطِیِّ مِصْرَ وَ هِیَ تَقْبِضُ یَمِیناً وَ تَمُدُّ شِمَالًا فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّى أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَکَهُ فِی حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاةَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا ابْنَةَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِکَةِ فِی السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَى
...فرمود: اى دختر محمّد مصطفى! فاطمه زهرا باز جوابى نداد! على علیه السّلام براى سومین بار صدا زد:
اى دختر آن کسى که زکات را در دامن عباى خود براى فقرا مىبرد! جوابى نشنید.
اى دختر آن کسى که با ملائکه نماز خواند! حضرت زهرا علیها السّلام جوابى نداد.
على علیه السّلام صدا زد:
اى فاطمه، با من سخن بگو! من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم.
فاطمه چشمان خود را به روى او باز کرد، آنگاه آن بانو گریست و على علیه السّلام هم گریان شد
حاج ملاّهادی سبزواری در 28 ذی الحجه سال 1289 ق در سبزوار دنیا را وداع گفت. به گفته شاگردِ دانشورش «میرزا اسماعیل» حکیم در آخرین روز حیاتش، دز منزل خود، وقتی درس را تمام کرد گفت: «تجلّی، واحد، متجلِّی، متجلّی له، تا کی بگویم؟!... هر کس که آخرین کلمه اش لااله الا اللّه باشد، بهشت بر او واجب است»، و بلافاصله حالتی به او دست داد که شبیه به خواب بود و تمام اعضایش بی حس شد و همان جا نیز به ناگهان قالب تن را رها و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
مراجع تقلید، صرفاً شدن نقا(د) و وقتی از ایشان پرسش میشود که راه جایگزین در زمینه اقتصاد و سیاست و... کجاست، جواب میدهند که شرع این را گفته و با دو حدیث دهن مستشکل را میبندند در حالیکه باید جواب بدهند که آن نظام اقتصادی و سیاسی و... مستخرَج از کلام اهلبیت کجاست!
سوال واضح است ولی انگار نمیخواهند بفهمند و یکی جواب شاذی داد که نظام از مفاهیم غربی است.