"عقل سَرزده"

عقل بی‌سر

"عقل سَرزده"

عقل بی‌سر

سرزده . [ س َ زَ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ملامت کرده شده . (آنندراج ). سرزنش کرده شده . (رشیدی ). خجل . || ناگاه و بی طلب و بی رخصت . (آنندراج ). بی خبر. (غیاث ). ناگاه و بی رخصت درآمده . (رشیدی ).

آخرین مطالب

هو که تنها او لایق هوئیت است.

تعریف باید جامع و مانع باشد و بر تعریف ما این بس که عازم ابد هستیم و طرق الی الله بعدد انفاس خلائق.

هم جامع و هم مانع.

دانش‌طلب بنده‌ی خداوند متعال در رشته فلسفه و عرفان و ... و آن "..." مهم است، فأفهم.