مسئله
درباره فردی که قتل را به عنوان اصلاح به کار میبرد، فکر کنید.
چنین شخصی چرا قتل را به عنوان مُصلِح پذیرفته؟
جامعه هدف او چه کسانی هستند؟
آیا شما نیز در صورت پسندیدن پاسخهایتان به این مسئله، حاضر هستید که چنین فعلی را انجام دهید.
درباره فردی که قتل را به عنوان اصلاح به کار میبرد، فکر کنید.
چنین شخصی چرا قتل را به عنوان مُصلِح پذیرفته؟
جامعه هدف او چه کسانی هستند؟
آیا شما نیز در صورت پسندیدن پاسخهایتان به این مسئله، حاضر هستید که چنین فعلی را انجام دهید.
صورت نخستین این مهاد در لاتین چنین است:
.Numquam ponendo est pluritas sine necessitat
که در زبان انگلیسی:
.Entities are not to be multiplied without necessit
موجودیتها یا وجودها (نهادها) نباید بدون ضرورت افزایش یابد
ترجمهٔ آزاد آن در فارسی میشود:
در توضیح و توصیف، بخشهای ناضروری را حذف کن.
ولی صورت متداولترش چنین است:
«میان دو نگره که توان توصیف و پیشبینی یکسانی دارند، سادهترین را بگزین.» در اینجا منظور از «سادهترین» نگره، نگرهای است که کمترین انگاشتها در آن به کار رفته باشد.
بدین ترتیب در مواقعی که باید برای چیزی توضیحی پیدا کنیم، باید همیشه حداقل فرضهای لازم را به کار بگیریم. بدون ضرورت نباید وجود چیزی را مسلم فرض کرد. در نگاه اول شاید نامعقول به نظر برسد که بگوییم احتمال درست بودن توضیحات سادهتر بیشتر از پیچیدهترها است؛ اما چنین است. البته شرط «مساوی بودن سایر موارد» هم در این میان اهمیت زیادی دارد.
این تعریف را ما در عالم اسلام نیز دارم که آنچه اعرف است، أبسط است و ابده است و الخ.
خواستگاران ِ من که یادت هست؟/بینشان عشق تو مقدم بود
با تو بودن، همیشه و همه جا/شرط اصلی ِ ازدواجم بود
دو به شک بودن بد است ولی آیا در همین دو به شک بودن، شک داریم یا قطع؟
در لسان محققین ترجیح بلا مرجح محال است.
+ آیا دوباره کانال بزنم؟! نمیدانم.
کاش نظامی به اسم صوتبلاگ راهاندازی میشد لکن به صورتی که صوتها کوتاه باشند که نه ملالآور باشد و نه باعث مصرف بسیار حجم اینترنت شود.
چنین نظامی در توییتر حکم فرماست ولیکن آنجا محدودیت در تعداد حروف است.
متنخوانی فایدههای بسیار دارد ولی اگر متن ارزشمندی باشد و انسان را به اعماق ببرد و نه آنکه ایشان را در اقیانوس وهم و خیال غرق نماید.
به این نظام صوتبلاگ فکر کنید.
شاید یک چیزی برای حضرات عظام بازدیدکننده این باشه که بنده طلبهام!
ولیکن اینطور نیست بلکه بنده دانشجوام.
مقطع کارشناسی(لیسانس) مهندسی مکانیک خوندم و از سال دوم یا سوم دانشگاه شروع به خوندن فلسفه کردم و در کنار اینها حوزه هم میرفتم.
ارشد هم کنکور فلسفه و کلام دادم و رتبم 74(با کمال ناباوری و تأسف بسیار) شد.
الان هم صبحها مشغول دو درس هستم و بعد از ظهر یک درس و شب هم دو درس دارم(اسم درسها محفوظ است).
باقیش هم بماند و این یک خلاصه از تحصیلات نصفه و نیمه و ناقص و الکن بنده!
از مجنون عامِریّ روایت شده است در همان عهدی که مستغرق در عشق لیلی بود ، آنچنان بود که حبیبه او نزد وی میآمد و وی را ندا مینمود:
یا مَجْنونُ ! أنَا لَیْلَی . «ای مجنون ! من لیلی میباشم.» وی به او التفات نمیکرد و میگفت: لی عَنْکِ غِنًی بِعِشْقِکِ !
عشق تو مرا از خودت غنی کردهاست.
امروز برای اتمام کارهای تحصیلی در رشته مکانیک به دانشگاه رفتم و از قضا(که غذا هم ندادند) دیدم که بله انتخابات فرماندهی حوزه است.
جالب بود که برخی برای استعلا تکیه بر یک صندلی و چند تلفن بیشتر چهها که حاضرند بکنند و پارسال نیز چهها که نکردند و البته به گمانم خود آن شخص نیز پشیمان شد و چه حرمتها نشکست و الی آخر که میرود تا ثریا دیوار کج و البته اگر دیواری برود!
مخلص کلام این که این میزها به هیچکس وفا نکردهاست.
+ رفت بالا به صحبت که باید با دانشجویان تعامل داشت و تحلیل درست از ماجرا و از این دست چرندیات تازه تازه و البته قدری پاچهمالی فرمانده ناحیه بسیج دانشجویی استان خراسان رضوی(که گاه فکر میکنم خرستان میخوانند و خراسان خوانده میشود همچون موزی که معزی خوانده میشود) و در باب تعامل همینقدر بگویم که این شخص به من که مخالف نظر او بودم میگفت خوارج زمان و حال از تعامل(سازنده که یک قلمبه سیاسی است) میگفت!
والعاقبة للمتقین
مداحیهای قدیمی را که میشنوم یاد این مصرع میافتم:
شراب کهنه شیراز مرا مست نکرد...
این مداحیها شراب کهنههای من هستند که در آرشیو ماندند و جا افتادند.
سابقها خیلیها مینوشتند و خیلی هم قشنگ مینوشتند ولی حال انگار اصلاً نیستند!
کجایند یعنی؟
فکأن الدنیا لم تکن را تفسیرند.